پيغمبر شناسى
پيغمبر شناسى
به سوى هدف - هدايت عمومى
اگر نطفه حيوانى است در ميان تخم يا در رحم مادر، شروع به تكامل نموده راه مشخصى را كه ويژه همان حيوان نطفهاى است، سير نموده، فردى كامل از همان حيوان مىشود.
اين راه مشخص و سير منظم در هر يك از انواع آفرينش كه در اين جهان مشهودند برقرار و در سرنوشت همان نوع است و هرگز بوتهسبز گندم كه از دانه شروع نموده به گوسفند يا بز يا فيل نمىرسد و هرگز حيوانى ماده كه از نر خود باردار گشته، خوشه گندم يا درخت چنار نمىزايد حتى اگر نقصى در تركيب اعضا يا در عمل طبيعى نوزادى پيدا شود مثلا گوسفندى بى چشم يا بوته گندمى بىخوشه به وجود آيد، ما ترديد نمىكنيم كه به يك آفت و سبب مخالف مستند مىباشد.
نظم و ترتيب مداوم در تحول و تكون اشياء و اختصاص هر نوع از انواع آفرينش در تحول و تكامل خود به نظامى خاص، براى متتبع كنجكاوى و غير قابل انكار مىباشد. از اين نظريه روشن دو مسئله ديگر مىتوان نتيجه گرفت:
1 - در ميان مراحل كه نوعى از انواع آفرينش از آغاز پيدايش تا انجام آن مىپيمايد يك اتصال و ارتباطى برقرار است مانند اينكه نوع نامبرده در هر يك از مراحل تحول و تكون خود از پشتسر دفع و از پيش رو جذب مىشود.
2 - نظر به اتصال و ارتباط نامبرده آخرين مرحله سير هر نوع از آغاز پيدايش مطلوب و مورد توجه تكوينى همان پديده نوعى است چنانكه مغز گردويى كه در زير خاك جوانه سبز مىدهد از همان وقت متوجه يك درختبرومند گردويى است و جنين در تخم يا در رحم، از آغاز تكون به سوى حيوان كاملى رهسپار مىباشد.
قرآن كريم در تعليم خود (كه مطلق آفرينش و پرورش اشياء را به خدا نسبت مىدهد) اين رهسپارى و كشش را كه هر نوع از انواع آفرينش در راه كمال خود دارد به هدايت الهى و رهبرى خدايى نسبت مىدهد، چنانكه مىفرمايد: الذى اعطى كل شىء خلقه ثمهدى (1) .
و مىفرمايد: الذى خلق فسوى و الذى قدر فهدى (2) .
و به نتيجههاى نامبرده اشاره كرده مىفرمايد:و لكل وجهة هو موليها (3)
و مىفرمايد:و ما خلقنا السموات و الارض و ما بينهما لاعبين ما خلقناهما الا بالحق و لكن اكثرهم لا يعلمون (4)
هدايتخصوصى
انسان به حسب طبع اولى سعادت و كمال خود را در آزادى مطلق خود مىبيند ولى نظر به اينكه سازمان وجوديش سازمان اجتماعى است و نيازمنديهاى بىشمار دارد كه هرگز به تنهايى توانايى رفع آنها را ندارد و در صورت اجتماع و تعاون با همنوعان خود كه آنان نيز همان غريزه خودخواهى آزادى دوستى را دارند، ناگزير است مقدارى از آزادى خود را در اين راه از دستبدهد، در برابر سودى كه از ديگران مىبرد سودى بدهد و معادل آنكه از رنج ديگران بهره مىگيرد، از رنجخود بهره بدهد، يعنى«اجتماع تعاونى»را از روى ناچارى مىپذيرد.
اين حقيقت از حال نوزادان و كودكان، بسيار روشن است، نوزادان در آغاز درخواستهاى خود به چيزى جز زور و گريه متوسل نمىشوند و نيز زير بار هيچ قانون و مقرراتى نمىروند، ولى تدريجا به حسب تكامل فكر مىفهمند كه كار زندگى تنها با سركشى و زورگويى پيش نمىرود و كم كم به حال فرد اجتماعى نزديك مىشوند تا در سن يك فرد اجتماعى كه تفكر كامل دارد به همه مقررات اجتماعى محيط خود، رام مىگردند، انسان به دنبال پذيرفتن«اجتماع تعاونى»وجود قانون را لازم مىشمرد كه در اجتماع حكومت كرده وظيفه هر يك از افراد را معين و سزاى هر مختلف را مشخص سازد. قانونى كه باجريان عملى آن هر يك از افراد جامعه به سعادت واقعى خود برسند و نيكبختى را كه معادل ارزش اجتماعى وى مىباشد بيابند.
اين قانون همان قانون عملى همگانى است كه بشر از روز پيدايش تا امروز پيوسته خواهان و شيفته آن است و هميشه آن را در سر لوحه آرزوهاى خود قرار داده در بر آوردن آن تلاش مىكند، بديهى است اگر چنين چيزى امكان نداشت و در سرنوشتبشريت نوشته نشده بود، خواست هميشگى بشر قرار نمىگرفت (5) .
خداى متعال به حقيقت اين اجتماع بشرى اشاره نموده مىفرمايد: نحن قسمنا بينهم معيشتهم فى الحيوة الدنيا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات ليتخذ بعضهم بعضا سخريا (6)
در معناى خود خواهى و انحصار طلبى انسان مىفرمايد: ان الانسان خلق هلوعا اذا مسه الشر جزوعا و اذا مسه الخير منوعا (7)
خرد و قانون
و به عبارت روشنتر: قانون كامل مشتركى كه بايد سعادت جامعه بشرى را تامين كند و بايد بشر از راه آفرينش و تكوين به سوى آن هدايت شود ، اگر تكوينا به عهده خرد گذاشته شده بود، هر انسان با خردى آن را درك مىكرد چنانكه سود و زيان و ساير ضروريات زندگى خود را درك مىكند ولى از چنين قانونى تا كنون خبرى نيست و قوانينى كه خود به خود يا با وضع يك فرد فرمانروا يا افراد يا ملل كه تا كنون در جامعههاى بشرى جريان يافته، براى جمعى مسلم براىغير آنان مسلم است و دستهاى از آن با اطلاع و دستهاى بىاطلاع مىباشند و هرگز همه مردم كه در ساختمان بشرى مساوى و همه با خرد خدادادى مجهزند درك مشتركى در اين باب ندارند.
شعور مرموزى كه «وحى» ناميده مىشود
با بيان گذشته روشن شد كه قانونى را كه سعادت جامعه بشرى را تامين كند خرد درك نمىكند و چون به مقتضاى نظريه هدايت عمومى، وجود چنين دركى در نوع انسانى ضرورى است ناگزير دستگاه درك كننده ديگرى در ميان نوع انسانى بايد وجود داشته باشد كه وظايف واقعى زندگى را به آنان بفهماند و در دسترس همگان گذارد و اين شعور و درك كه غير از عقل و حس مىباشد، «شعور وحى»ناميده مىشود، البته لازمه پيدايش چنين نيرويى در انسانيت اين نيست كه در همه افراد پيدا شود چنانكه نيروى تناسل در انسانيت آفريده شده ولى درك لذت ازدواج و مهيا شدن براى آن، تنها در افرادى پيدا مىشود كه به سن بلوغ برسند و شعور وحى در افرادى كه ظهور نكرده، شعورى است مرموز چنانكه درك لذت ازدواج براى افراد نا بالغ انسان، دركى است مرموز.
خداى متعال در كلام خود در خصوص وحى شريعتخود و نارسايى عقل در اين خصوص اشاره كرده مىفرمايد: انا اوحينا اليك كما اوحينا الى نوح و النبيين من بعده. . . رسلا مبشرين و منذرين لئلا يكون للناس على الله حجة بعد الرسل (8) .
پيغمبران - عصمت نبوت
و از اينجاست كه پيغمبر خدا بايد با صفت عصمت متصف باشد، يعنى در گرفتن وحى از جانب خدا و در نگهدارى آن و در رسانيدن آن به مردم از خطاى مصون باشد و معصيت (تخلف از قانون خود) نكند، زيرا - چنانكه گذشت - تلقى وحى و حفظ و تبليغ آن سه ركن هدايت تكوينى مىباشند و خطا در تكوين معنا ندارد.
گذشته از اينكه معصيت و تخلف از مؤداى دعوت و تبليغ خود، دعوتى است عملى به ضد دعوت و موجب سلب وثوق و اطمينان مردم است از راستى و درستى دعوت و در نتيجه غرض و هدف دعوت را تباه مىكند. خداى متعال در كلام خود به عصمت پيغمبران اشاره نموده مىفرمايد: و اجتبيناهم و هديناهم الى صراط مستقيم (9)
و باز مىفرمايد: عالم الغيب فلا يظهر على غيبه احدا الا من ارتضى من رسول فانه يسلك من بين يديه و من خلفه رصدا ليعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم (10) .
پيغمبران و دين آسمانى
دين آسمانى به طور كلى از دو بخش اعتقادى و عملى مركب مىباشد، بخش اعتقادى يك رشته اعتقادات اساسى و واقع بينىها است كه بايد انسان پايه زندگى خود را به روى آنها گذارد و آنها سه اصل كلى«توحيد، نبوت و معاد»است كه با اختلال يكى از آنها پيروى دين صورت نبندد.
و بخش عملى يك رشته وظايف اخلاقى و عملى است كه مشتمل استبر وظايفى كه انسان نسبتبه پيشگاه خداى جهان ووظايفى كه انسان در برابر جامعه بشرى دارد. و از اينجاست كه وظايف فرعى كه در شرايع آسمانى براى انسان تنظيم شده بر دو گونه است اخلاق و اعمال و هر يك از آنها نيز بر دو قسم است:
الف - قسمتى، اخلاق و اعمالى است كه به پيشگاه خداوندى ارتباط دارد مانند خلق و صفت ايمان و اخلاص و تسليم و رضا و خشوع و مانند عمل نماز و روزه و قربانى و اين دسته بويژه«عبادات»ناميده مىشود و خضوع و بندگى انسان را نسبتبه پيشگاه خدايى مسجل مىسازد.
ب - و قسمتى، اخلاق و اعمال شايستهاى است كه به جامعه ارتباط دارد مانند اخلاق و صفات بشر دوستى و خيرخواهى و عدالت و سخاوت و مانند وظايف معاشرت و داد و ستد و غير آنها و اين قسم بويژه«معاملات»ناميده مىشود.
و از طرف ديگر نوع انسانى تدريجا متوجه كمال است و جامعه بشرى به مرور زمان، كاملتر مىشود، ظهور اين تكامل در شرايع آسمانى نيز ضرورى است و قرآن كريم نيز همين تكامل تدريجى را (چنانكه از راه عقل به دست مىآيد) تاييد مىكند چنانكه از آياتش استفاده مىشود هر شريعتى لاحق از شريعتسابق كاملتر است، مىفرمايد: و انزلنا اليك الكتاب بالحق مصدقا لما بين يديه من الكتاب و مهيمنا عليه (12) . و البته چنانكه نظريات علمى نشان مىدهد و قرآن كريم نيز تصريح مىكند، زندگى جامعه انسانى در اين جهان ابدى نيست و طبعا تكامل نوع وى نامتناهى نخواهد بود و از اين روى، كليات وظايف انسانى از جهات اعتقاد وعمل ناگزير در مرحلهاى متوقف خواهد شد بالتبع نبوت و شريعت نيز روزى كه از جهت كمال اعتقاد و توسعه مقررات عملى به آخر مرحله رسيد، ختم خواهد گرديد.
و از اينجاست كه قرآن كريم براى روشن ساختن اينكه اسلام، دين محمد صلى الله عليه و آله و سلم آخرين و كاملترين اديان آسمانى است، خود را كتاب آسمانى غير قابل نسخ و پيغمبر اكرم را خاتم انبيا و دين اسلام را مشتمل به همه وظايف، معرفى مىكند، چنانكه مىفرمايد: و انه لكتاب عزيز لا ياتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه (13) .
و مىفرمايد: ما كان محمد ابا احد من رجالكم و لكن رسول الله و خاتم النبيين (14) .
و مىفرمايد: و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شىء (15) .
پيغمبران و حجت وحى و نبوت
كسى كه با انصاف و نظر عميق به كتب آسمانى و بويژه به قرآن كريم و همچنين به شريعت پيغمبران نگاه كند، ترديد نخواهد داشت كه اين نظريه درست نيست، پيغمبران خدا مردان سياست نبودند بلكه مردان حق و سراپا صدق و صفا بودند. چيزى را كه درك مىكردند بىكم و كاست مىگفتند و آنچه را مىگفتند، مىكردند و آنچه مدعى بودند شعور مرموزى بود كه با مدد غيبى به ايشان اضافه مىشد و از آن راه، وظايف اعتقادى و عملى مردم را از پيشگاه خدايى فرا گرفته به مردم تبليغ مىكردند.
و از اينجا روشن مىشود كه براى ثبوت دعوى نبوت، حجت و دليل لازم است و مجرد اينكه شريعتى كه پيغمبر مىآورد مطابق عقل مىباشد، در صدق دعوى پيغمبرى كافى نيست، زيرا كسى كه دعوى پيغمبرى مىكند علاوه بر دعوى صحتشريعتخود، دعوى ديگرى دارد و آن اين است كه با عالم بالا رابطه وحى و نبوت دارد واز جانب خدا ماموريت دعوت يافته است و اين دعوى در جاى خود دليل مىخواهد. و از اين روى بود كه (چنانكه قرآن كريم خبر مىدهد) پيوسته مردم با ذهن ساده خود از پيغمبران خدا براى اثبات صدق دعوى نبوت معجزه مىخواستهاند.
و معناى اين منطق ساده و درست اين است كه وحى و نبوت كه پيغمبر خدا دعوى مىكند در ساير مردم كه مانند وى انسانند يافت نمىشود و ناچار نيرويى است غيبى كه خدا به طور خرق عادت به پيغمبر خود داده كه بوسيله آن سخن خدا را شنيده از روى ماموريت، به مردم برساند، اگر راست است، پس پيغمبر از خداى خود بخواهد كه خارق عادت ديگرى به وجود آورد كه مردم به وسيله آن، صدق نبوت پيغمبر (مدعى نبوت) را باور كنند.
چنانكه روشن است در خواست معجزه از پيغمبران طبق منطقى است درست و بر پيغمبر خداست كه براى اثبات نبوت خود ابتدا يا طبق در خواست مردم، معجزه بياورد و قرآن كريم نيز اين منطق را تاييد كرده از بسيارى از پيغمبران ابتدا يا پس از در خواست مردم معجزه نقل مىفرمايد. البته بسيارى از كنجكاوان تحقق معجزه (خرق عادت) را انكار نمودهاند ولى سخنشان به دليل قابل توجهى تكيه نمىدهد و علل و اسبابى كه براى حوادث تا كنون با تجربه و فحص به دست ما رسيده هيچگونه دليلى نداريم كه آنها دائمى هستند و هيچ حادثهاى هرگز با غير علل و اسباب عادى خود متحقق نمىشود و معجزاتى كه به پيغمبران خدا نسبت داده شده محال و خلاف عقل (مانند زوج بودن عدد سه) نيستند بلكه خرق عادت مىباشد در صورتى كه اصل خرقعادت از اهل رياضتبسيار ديده و شنيده شده است.
شماره پيغمبران خدا
از راه نقل قطعى شماره ايشان به دست نيامده جز اينكه در روايت معروف كه از ابى ذر غفارى از پيغمبر اكرم است عدد ايشان 124 هزار تعيين شده است.
پيغمبران اولوا العزم و صاحبان شريعت
و مىفرمايد: و اذا اخذنا من النبيين ميثاقهم و منك و من نوح و ابراهيم و موسى و عيسى بن مريم و اخذنا منهم ميثاقا غليظا (17) .
نبوت محمد (صلی الله علیه و اله)
پدر آن حضرت«عبد الله»و مادرش«آمنه»نام داشت و در همان اوايل كودكى، پدر و مادر را از دست داد و در كفالت جد پدرى خود عبد المطلب قرار گرفت، بزودى عبد المطلب نيز بدرود زندگى گفت و عمويش ابو طالب به سرپرستى او قيام كرده او را به خانه خود آورد. آن حضرت در خانه عموى خود بزرگ شد و ضمنا پيش از بلوغ با عموى خود همراه مال التجاره به شام سفر كرد.
آن حضرت درس نخوانده بود و نوشتن ياد نگرفته بود ولى پس از بلوغ و رشد با عقل و ادب و امانت معروف شد و در نتيجه عقل و امانتيكى از بانوان قريش كه به ثروت معروف بود او را سرپرست اموال خود قرار داد و اداره امر تجارت خود را به او واگذار كرد. آن حضرت سفرى ديگر نيز با مال التجاره به شام نمود و در اثر نبوغى كه از خود نشان داد، سود فراوانى عايد گرديد و ديرى نگذشت كه آن بانو پيشنهاد ازدواج به آن حضرت نمود و او نيز پذيرفت و پس از ازدواج كه در 25 سالگى آن حضرت واقع شد تا سن چهل سالگى در همان حال بود و شهرت به سزايى در عقل و امانت پيدا كرد جز اينكه بت نپرستيد (با اينكه مذهب معمولى عرب حجاز بت پرستى بود) و گاهى به خلوت رفته با خدا به راز و نياز مىپرداخت، تا در سن چهل سالگى كه در«غار حراء» (غارى است در كوههاى تهامه در نزديكى مكه) خلوت كرده بود از جانب خداى متعال براى نبوت برگزيده شد و ماموريت تبليغ يافت و اولين سوره قرآنى (سوره علق) بر وى نازل شد و همان روز به خانه خود مراجعت و در راه پسر عموى خود على بن ابيطالب را ديد و پس از بيان واقعه، على عليه السلام به وى ايمان آورد و پس از ورود به منزل، همسرش نيز اسلام را پذيرفت.
پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم براى اولين بار كه گروه مردم را دعوت كرد با عكس العمل طاقت فرسا و دردناكى روبرو شد و ناچار پس از آن مدتى دعوت سرى مىكرد تا دوباره مامور شد كه خويشاوندان بسيار نزديك خود را دعوت كند، ولى اين دعوت نتيجهاى نداد و كسى از آنان جز على بن ابيطالب به وى ايمان نياورد (ولى طبق مداركى كه از ائمه اهل بيت عليهم السلام نقل و به استناد اشعارى از ابو طالب در دست استشيعه معتقد است كه وى به اسلام گرويده بود ولى چون يگانه حامى پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بود ايمان خود را از مردم كتمان مىفرمود تا قدرت ظاهرى خود را پيش قريش حفظ كند) پس از آن پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلمطبق ماموريتخدايى به دعوت علنى پرداختشروع دعوت علنى توام بود با شروع سختترين عكس العمل و دردناكترين آزارها و شكنجهها از ناحيه اهل مكه نسبتبه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و مردمانى كه تازه مسلمان شده بودند تا سختگيرى قريش به جايى رسيد كه گروهى از مسلمانان خانه و زندگى خود را ترك نموده به حبشه مهاجرت كردند و پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم با عموى خود ابو طالب و خويشاوندان خود از بنى هاشم سه سال در شعب ابو طالب (حصارى بود در يكى از درههاى مكه) در نهايتسختى و تنگى متحصن شدند و كسى با آنان معامله و معاشرت نمىكرد و قدرت بيرون آمدن نداشتند.
بت پرستان مكه با اينكه هر گونه فشار و شكنجه از زدن و كوبيدن و اهانت و استهزا و كار شكنى در حق وى روا مىداشتند گاهى نيز براى اينكه او را از دعوت خود منصرف كنند از راه ملاطفت پيش آمده وعده مالهاى گزاف و رياست و سلطنتبه وى مىدادند ولى پيش آن حضرت وعده و وعيد آنان مساوى بود و جز تشديد همت و تصميم عزيمت نتيجهاى نمىبخشيد. در يكى از مراجعههايى كه به آن حضرت كرده و وعده مال گزاف و رياست مىدادند، آن حضرت به عنوان تمثيل به آنان فرمود:«اگر خورشيد را در كف راست و ماه را در كف چپ من بگذاريد، از فرمانبردارى خداى يگانه و انجام اموريتخود روى بر نخواهم تافت».
در حوالى سال دهم بعثت كه آن حضرت از شعب ابيطالب بيرون آمد، كمى بعد از آن، ابو طالب عمو و يگانه حامى وى بدرود زندگى گفت و همچنين يگانه همسر با وفاى وى در گذشت. ديگر براىآن حضرت هيچگونه امن جانى و پناهگاهى نبود و بالاخره بت پرستان مكه نقشه محرمانهاى براى كشتن وى طرح كرده شبانه خانهاى را از هر سوى به محاصره در آوردند كه آخر شب ريخته در بستر خواب قطعه قطعهاش كنند.
ولى خداى متعال مطلعش ساخته به هجرت يثرب مامورش كرد، آنگاه حضرت على عليه السلام را در بستر خواب خود خوابانيد شبانه به نگهدارى خدايى از خانه بيرون آمد و از ميان گروه دشمنان بگذشت و در چند فرسخى مكه به غارى پناهنده شود و پس از سه روز كه دشمنان به هر سوى گشته و از دستگيرى او نوميد شده بودند، به مكه بازگشتند، از غار بيرون آمده راه يثرب را در پيش گرفت.
اهل يثرب كه بزرگانشان پيش از آن به حضرت ايمان آورده و بيعت كرده بودند، مقدمش را آغوش باز پذيرفتند و جان و مال خودشان را در اختيارش گذاشتند.
آن حضرت براى اولين بار در شهر يثرب يك جامعه كوچك اسلامى تشكيل داده با طوايف يهود كه در شهر و اطراف آن ساكن بودند و همچنين با قبايل نيرومند عرب آن نواحى پيمانها بست و به نشر دعوت اسلامى قيام فرمود و شهر يثرب به«مدينة الرسول» معروف شد.
اسلام روز به روز به سوى توسعه و ترقى پيش مىرفت و مسلمانانى كه در مكه در چنگال بيدادگرى قريش گرفتار بودند تدريجا خانه و زندگى خود را رها كرده، به مدينه مهاجرت نمودند و پروانه وار به دور شمع وجود پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم گرد آمدند و«مهاجرين»ناميده شدند، چنانكه ياوران يثربى آن حضرت به«انصار»شهرت يافتند. اسلام با سرعت تمام پيشرفت مىكرد ولى با اين حال بت پرستان قريش و طوايف يهود حجاز از كار شكنى و ماجراجويى هيچگونه فروگذارى نمىكردند و به دستيارى گروه منافقين كه در داخل جمعيت مسلمانان بودند و به هيچ سمتخاصى شناخته نمىشدند هر روز مصيبت تازهاى براى مسلمانان به وجود مىآوردند، تا بالاخره كار به جنگ كشيد و جنگهاى بسيارى ميان اسلام و وثنيت عرب و يهود اتفاق افتاد كه در اغلب آنها پيروزى با لشگر اسلام بود. شماره اين جنگها به هشتاد و چند جنگ بزرگ و كوچك مىرسد و در همه جنگهاى خونين بزرگ و بسيارى از جنگهاى كوچك، گوى پيروزى به دست على عليه السلام ربوده مىشود و تنها كسى بود كه هرگز در جنگى از آن همه جنگها پا به عقب نگذاشت و در همه اين جنگها كه در مدت ده سال پس از هجرت درگرفت از مسلمانان كمتر از دويست و از كفار كمتر از هزار تن كشته شده است.
در اثر فعاليت آن حضرت و فداكاريهاى مهاجرين و انصار در مدت ده سال پس از هجرت، اسلام، شبه جزيره عربستان را فرا گرفت و نامههاى دعوتى به پادشاهان كشورهاى ديگر مانند ايران و روم و مصر و حبشه نوشته شد.
آن حضرت در زى فقرا مىزيست و به فقر افتخار (18) مىكرد ولحظهاى از وقتخود را بيهوده نمىگذرانيد بلكه وقتخود را سه بخش كرده بود:بخشى اختصاص به خدا داشت و با عبادت و ياد خدا مىگذشت و بخشى به خود و اهل خانه و نيازمنديهاى منزل مىپرداخت و بخشى از آن مردم بود و در اين بخش به نشر و تعليم و معارف دينى و اداره امور جامعه اسلامى و اصلاح مفاسد آن و سعى در رفع حوايج مسلمين و تحكيم روابط داخلى و خارجى و ساير امور مربوطه مىپرداخت. آن حضرت پس از ده سال اقامت در مدينه در اثر سمى كه زنى يهودى در غذاى وى خورانيده بود، نقاهت پيدا نمود و پس از چند روز رنجورى، رحلت فرمود و چنانكه در رواياتى وارد است، آخرين كلمهاى كه از زبانش شنيده شد، توصيه بردگان و زنان بود.
پيغمبر اكرم (صلی الله علیه و اله) و قرآن
از آن حضرت معجزات بسيارى رسيده كه نقل برخى از آنها قطعى و قابل اعتماد مىباشد ولى معجزه باقيه آن حضرت كه هم اكنون زنده است همانا«قرآن كريم»است كه كتاب آسمانى اوست. قرآن كريم كتابى است آسمانى كه به شش هزار و چند صد آيه مشتمل است و به 114 سوره بزرگ و كوچك تقسيم مىشود. آيات كريمه قرآنى در مدت 23 سال ايام بعثت و دعوت پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم تدريجا نازل شده و كمتر از يك آيه تا يك سوره تمام، در حالاتمختلف شب و روز، سفر و حضر و جنگ و صلح و روزهاى سخت و لحظات آسودگى، وحى گرديده است.
قرآن كريم در آيات بسيارى با صراحت لهجه خود را معجزه معرفى مىكند و عرب آن روز كه به شهادت تاريخ به راقىترين درجات فصاحت و بلاغت رسيده بود و در شيرينى زبان و روانى بيان پيشتازان ميدان سخنورى شمرده مىشدند به معارضه و مبارزه مىطلبد و مىگويد:اگر چنين مىپنداريد كه قرآن كريم سخن بشر و ساخته خود محمد صلى الله عليه و آله و سلم استيا از كسى ياد گرفته و تعليم يافته، مانند او را (19) يا مانند ده سوره (20) و يا حتى يك سوره (21) از سورههاى آن را بياورند و از هر وسيله ممكن در اين كار استفاده كنند، سخنوران نامى عرب پاسخى كه در برابر اين درخواست آماده كردند اين بود كه گفتند قرآن سحر است و از عهده ما بيرون مىباشد (22) . قرآن كريم تنها از راه فصاحت و بلاغت تحدى نمىكند و به معارضه نمىطلبد بلكه گاهى از جهت معنا نيز پيشنهاد معارضه مىنمايد و به نيروى فكرى همه جن و انس تحدى مىنمايد، زيرا كتابى است كه به برنامه كامل زندگى جهان انسانى مشتمل است و اگر به دقت كنجكاوى شود اين برنامه وسيع و پهناور كه هر گوشه و كنار اعتقادات و اخلاق و اعمال بيرون از شمار انسانيت را فرا گرفته و به تمام دقايق و جزئيات آن رسيدگى مىنمايد، همانا«حق»قرار داده و آن را«دين حق»ناميده (اسلام دينى است كه مقررات آن از حق و صلاح واقعى سر چشمه مىگيرد نه از خواست و تمايل اكثريت مردم يا دلخواه يك فرد توانا و فرمانروا) .
اساس اين برنامه وسيع گراميترين كلمه حق كه ايمان به خداى يگانه باشد، قرار داده شد و همه اصول و معارف از توحيد استنتاج گرديده است و از آن پس پسنديدهترين اخلاق انسانى از اصول معارف استنتاج و جزء برنامه شده است.
و از آن پس كليات و جزئيات بيرون از شمار اعمال انسانى و اوضاع و احوال فردى و اجتماعى بشر، بررسى و وظايف مربوط به آنها كه از يگانه پرستى سرچشمه مىگيرد تنظيم گشته است.
در آيين اسلام ارتباط و اتصال ميان اصول و فروع به نحوى است كه هر حكم فرعى از هر باب باشد اگر تجزيه و تحليل شود بههمان كلمه توحيد تنها بر مىگردد و كلمه توحيد نيز با تركيب همان احكام و مقررات فرعى حاصل مىشود.
البته گذشته از تنظيم نهايى، چنين آيين پهناورى با چنين وحدت و ارتباط حتى تنظيم فهرست ابتدايى آن نيز از نيروى عادى يك نفر از بهترين حقوقدانان جهان در حال عادى بيرون است چه برسد به كسى كه در زمان ناچيزى در ميان هزاران گرفتارى جانى و مالى و شخصى و عمومى و جنگهاى خونين و كار شكنيهاى خارجى و داخلى قرار گيرد و بالاخره در برابر جهانى تنها بيفتد.
گذشته از اينكه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم آموزگارى نديده بود و خواند و نوشتن ياد نگرفته بود و پيش از دعوت (23) دو سوم زندگى خود را در ميان قومى بسر برده بود كه از فرهنگ عارى بودند و بويى از مدنيت و حضارت نشنيده بودند و در زمينى بى آب و علف و هوايى سوزان با پستترين شرايط زندگى مىكردند و هر روز زير سلطه يكىاز دول همجوار خود مىرفتند.
گذشته از اينها قرآن كريم از راه ديگر، تحدى مىكند و آن اين است كه اين كتاب تدريجا با شرايطى كاملا مختلف و گوناگون از گرفتارى و آسودگى و جنگ و صلح و قدرت و ضعف و غير آنها در مدت 23 سال نازل شده است، اگر از جانب خدا نبود و ساخته و پرداخته بشر بود، تناقض و تضاد بسيارى در آن پديد مىآمد و ناگزير آخر آن از اولش بهتر و مترقىتر بود چنانكه لازمه تكامل تدريجى بشر همين است و حال آنكه آيات مكى اين كتاب با آيات مدنى آن يكنواخت مىباشد و آخرش از اولش متفاوت نيست و كتابى است متشابه الاجزاء و در قدرت بيان حيرت انگيز خود به يك نسق (24) مىباشد.
پي نوشت :
1 - يعنى:«خدايى كه به هر چيزى آفرينش ويژهاش را داده و پس از آن راهنمايى كرده (به سوى هدف زندگى و آفرينش) »، (سوره طه، آيه 50)
2 - سوره اعلى، آيه 32.
3 - يعنى:«هر كدام هدف و غايتى دارد كه آن را در پيش مىگيرد»، (سوره بقره، آيه 148)
4 - يعنى:«ما آسمانها و زمين و آنچه را كه در ميان آنهاستبراى اينكه بازى كنيم، نيافريديم (بى هدف نيستند) ، نيافريديم آنها را مگر با آفرينش حق (هدف و غرضى در ميان است) ولى بيشتر مردم نمىدانند»، (سوره دخان، آيه 39)
5 - افراد انسان حتى سادهترين و بىفكرترين آنان به حسب طبع، دوست دارد كه جهان انسانى، وضعى داشته باشد كه همه با آسايش و صلح و صفا زندگى كنند و از نظر فلسفى خواستن و ميل و رغبت و اشتها، اوصافى هستند اضافى و ارتباطى و به دو طرف قائمند مانند خواهان و خواسته و دوست دارنده و دوست داشته شده و روشن است اگر دوست داشتنى امكان نداشت، دوست داشتن آن معنا نداشت و بالاخره همه اينگونه به درك نقص برمىگردد و اگر كمال امكان نداشت، نقص معنا نداشت.
6 - يعنى:«ما معيشت و زندگى مردم را در ميانشان قسمت نموديم (هر فرد متكفل بخشى از آن است) و برخى از ايشان را برترى داديم تا بعضى از ايشان بعضى را تحت تسخير بياورند (چنانكه هر يك از كارگر و كارفرما با موقع اختصاص خود، ديگرى را مسخر دارد و همچنين رئيس و مرؤوس و موجر و مستاجر و خريدار و فروشنده) »، (سوره زخرف، آيه 32)
7 - يعنى:«انسان، هلوع (حريص) آفريده شده وقتى كه به وى شر و ناگوارى مس كرد (رسيد) جزع و وقتى كه خيرى به او برسد، ديگران را منع مىكند»، (سوره معارج، آيه 21)
8 - يعنى:«ما وحى كرديم به سوى تو چنانكه وحى كرديم به سوى نوح و پيغمبرانى كهبعد از او بودند. . . پيغمبرانى كه نويد دهندگان و ترسانندگان بشر بودند براى اينكه پس از فرستادن پيغمبران، مردم بر خدا حجتى نداشته باشند (بديهى است كه اگر عقل در اتمام حجتخدا كافى بود، حاجتى به پيغمبران در اتمام حجت نبود) »، (سوره نساء، آيه 162)
9 - يعنى:«و پيغمبران را به سوى خود جمعآورى كرديم (به غير ما نمىپردازند و از غير ما اطاعت نمىكنند) و به راهى راست رسانيديم»، (سوره انعام، آيه 87)
10 - يعنى:«تنها اوست كه داننده غيب است و به غيب خود كسى را مسلط نمىكند مگر پسنديدگان را از پيغمبران و در اين صورت از پس و پيش او (پيغمبر يا وحى) مراقبت كامل و رصدى به راه مىاندازد كه محققا پيامهاى خداى خود را برسانند»، (سوره جن، آيه 26 - 28)
11 - به مقدمه كتاب مراجعه شود.
12 - يعنى:«و فرستاديم كتاب (قرآن) را به سوى تو به حق در حالى كه كتابى (مانند تورات و انجيل) را كه در برابر خود دارد تصديق مىكند و تسلط و برترى دارد سبتبه آن»، (سوره مائده، آيه 48)
13 - يعنى:«و تحقيقا قرآن كتابى است گرامى و از حريم خود منع كننده كه هيچ باطلى را از پس و پيش نمىپذيرد»، (سوره حم سجده، آيه 41 و 42)
14 - يعنى:«محمد پدر كسى از شماها نيستبلكه پيغمبر خدا و ختم كننده پيغمبران مىباشد»، (سوره احزاب، آيه 40)
15 - يعنى:«و نازل كرديم به سوى تو كتاب را در حالى كه روشن كننده هر چيز است». (سوره نحل، آيه 89)
16 - يعنى:«خدا تشريع فرمود براى شما از دين آنچه به نوح (ع) توصيه شده و آنچه را كه به خودت وحى كرديم و آنچه را كه به ابراهيم و موسى و عيسى (ع) توصيه شده است»، (سوره شورى، آيه 13)
آيه در مقام امتنان است و معلوم است در اين صورت اگر غير از اين پنج تن كه در آيه ذكر شدهاند اگر پيغمبر ديگرى صاحب شريعتبود ذكر مىشد.
17 - يعنى:«و وقتى كه از پيغمبران پيمانشان را گرفتيم و از تو و ابراهيم و موسى و عيسى و از ايشان پيمان محكمى گرفتيم»، (سوره احزاب، آيه 7)
18 - در روايت مشهور مىفرمايد:«الفقر فخرى»، (در مطالب اين فصل به كتاب سيره ابن هشام، سيره حلبى، بحار، ج 6 و غير آن مراجعه شود)
19 - چنانكه مىفرمايد: فلياتوا بحديث مثله ان كانوا صادقين
يعنى:«اگر راست مىگويند سخنى مانند قرآن بياورند»، (سوره طور، آيه 34)
20 - چنانكه مىفرمايد: ام يقولون افتراه قل فاتوا بعشر سور مثله مفتريات و ادعوا من استطعتم من دون الله يعنى:«بلكه مىگويند:محمد قرآن را به خدا تهمتبسته، بگو بنا بر اين، ده سوره افترايى مانند قرآن بياوريد و از هر كه مىتوانيد استمداد كنيد»، (سوره هود، آيه 13)
21 - چنانكه مىفرمايد: ام يقولون افتراه قل فاتوا بسورة مثله
يعنى:«بلكه مىگويند:قرآن دروغى است كه به خدا بسته، بگو بنابر اين، يك سوره مانند قرآن بياوريد»، (سوره يونس، آيه 38)
22 - چنانكه از يكى از سخنوران عرب نقل مىكنند: فقال ان هذا الا سحر يؤثر ان هذاالا قول البشر
يعنى:« (وليد پس از فكر بسيار، پشتبه حق كرده و سركشى نموده) گفت:اين قرآن جز سحر (جذاب) نيست اين قرآن جز سخن بشر نيست»، (سوره مدثر، آيه 24 و 25)
23 - چنانكه از زبان پيغمبر اكرم (ص) مىفرمايد: فقد لبثت فيكم عمرا من قبله افلا تعقلون
يعنى:«من در ميان شما پيش از نبوت و نزول قرآن، عمرى بوده و گذرانيدهام آيا تعقل نمىكنيد؟» (سوره يونس، آيه 16)
و مىفرمايد: و ما كنت تتلوا من قبله من كتاب و لا تخطه بيمينكيعنى:«تو پيش از نزول قرآن نوشتهاى را نمىخواندى و به دستخود نمىنوشتى»، (سوره عنكبوت، آيه 48)
و باز مىفرمايد: و ان كنتم فى ريب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسورة من مثله
يعنى:«و اگر از قرآنى كه به بنده خودمان نازل كرديم در شك مىباشيد، يك سوره از شخصى كه در شرايط وجود (نخواندن و ننوشتن و مربى نديدن) مانند محمد باشد بياوريد تا معلوم شود كه قرآن سخن خدا نيست»، (سوره بقره، آيه 23)
24 - چنانكه مىفرمايد: افلا يتدبرون القرآن و لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا .
يعنى:«آيا در قرآن تدبر نمىكنند؟و اگر از پيش غير خدا بود در آن اختلاف بسيارى مىيافتند»، (سوره نساء، آيه 82)
/س
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}